آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی" />); background-repeat:no-repeat">
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
تاریخ : پنج شنبه 22 دی 1390
بازدید : 1025
نویسنده : میرمحمّـدسـیِّدمردانی

 

 

%%%%%%%%%%%%%%%%%%

 

ملاقات ام البنين عليهاالسّلام با بشير


فرزندان ام البنين - همگى - در زمين كربلا شهيد شدند و نسل ام البنين عليهاالسّلام از طريق عبيدالله بن قمر بنى هاشم بسيار مى باشند. چون بشير به فرمان امام زين العابدين عليه السّلام وارد مدينه شد تا مردم را از ماجراى كربلا و بازگشت اسراى آل الله با خبر سازد، در راه ام البنين عليهاالسّلام او را ملاقات كرد و فرمود: اى بشير، از امام حسين عليه السّلام چه خبر دارى ؟ بشير گفت : اى ام البنين ، خداى تعالى ترا صبر دهد كه عباس تو كشته گرديد.
ام البنين عليهاالسّلام فرمود: از حسين عليه السّلام مرا خبر ده . بدينگونه ، بشير خبر قتل يك يك فرزندانش را به او داد، اما ام البنين عليهاالسّلام پياپى از امام حسين عليه السّلام خبر مى گرفت وى گفت : فرزندان من و آنچه در زير آسمان است ، فداى حسينم باد! و چون بشير خبر قتل آن حضرت را به او داد صيحه اى كشيد و گفت : اى بشير، رگ قلبم را پاره كردى ! و صدا به ناله و شيون بلند كرد. مامقانى گويد: اين شدت علاقه ، كاشف از بلندى مرتبه او در ايمان و قوت معرفت او به مقام امامت است كه شهادت چهار جوان خود را كه نظير ندارند در راه دفاع از امام زمان خويش سهل مى شمارد. به نوشته علامه سماوى در ابصار العين : ام البنين عليهاالسّلام همه روزه ه بقيع مى رفت و مرثيه مى خواند، به نوعى كه مروان - با آن قساوت قلب - از ناله و گريه ام البنين عليهاالسّلام به گريه مى افتاد و اشكهاى خود را با دستمال پاك مى كرد. نيز هنگامى كه زنها او را با عنوان ام البنين خطاب كرده و به وى تسليت مى داده اند، اين ابيات را سرود:
لاتدعونى ويك ام البنين
تذكرينى بليوث العرين
كانت بنون لى ادعى بهم
و اليوم اصبحت و لا من بنين
اربعه مثل نسور الربى
قد و اصلوا الموت بقطع الوتين
تنازع الخرصان اشلائهم
فكلهم امسوا صريعا طعين
يا ليت شعرى اكما اخبروا
بان عباسا مقطوع اليدين
يعنى اى زنان مدينه ، ديگر مرا ام البنين نخوانيد و مادر شيران شكارى ندانيد، مرا فرزندانى بود كه به سبب آنها ام البنينم مى گفتند، ولى اكنون ديگر براى من فرزندى نمانده و همه را از دست داده ام . آرى ، من چهار باز شكارى داشتم كه آنها را هدف تير قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نيزه هاى خود ابدان طيبه آنها را از متلاشى كردند و در حالى روز را به پايان بردند كه همه آنها با جسد چاك چاك بر روى خاك افتاده بودند. اى كاش مى دانستم آيا اين خبر درست است كه دستهاى فرزندم قمر بنى هاشم عليه السّلام را از تن جدا كردند؟
مخوان جانا دگر ام البنينم
كه من با محنت دنيا قرينم
مرا ام البنين گفتند، چونمن
پسرها داشتم ز آن شاه دينم
جوانان هر يكى چون ماه تابان
بدندى از يسار و از يمينم
ولى امروز بى بال و پرستم
نه فرزندان ، نه سلطان مبينم
مرا ام البنين هر كس كه خواند
كنم ياد از بين نازنينم
به خاطر آورم آن مه جبينان
زنم سيلى رخسار و جبينم
به نام عبدالله و عثمان و جعفر
دگر عباس آن در ثمينم
يا من راى العباس كر
على جماهير النقد
و وراه من ابنا حيدر
كل ليث ذى لبد
نبئت ان ابنى اصيب
براسه مقطوع يد
ويلى على شبلى و مال
براسه ضرب العمد
لو كان سيفك فى
يديك لما دنى منك احد
حاصل مضمون اين ابيات جانسوز آنكه : هان اى كسى كه فرزند عزيزم ، عباس ، را ديده اى كه با دشمن در قتال است و آن فرزند حيدر كرار، پدر وار حمله مى كند و فرزندان ديگر على مرتضى ، كه هر يك نظير شير شكارى هستند، در پيرامون وى رزم مى كنند، آه كه به من خبر داده اند كه بر سر فرزندم عباس عمود آهن زدند در حاليكه دست در بدن نداشته است . اى واى بر من ! چه بر سرم آمد و چه مصيبتى بر فرزندانم رسيد؟ اگر فرزندم عباس دست در تن داشت ، كلام كس را جرات بود كه به وى نزديك شود؟
فضل بن محمّد بن فضل بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن اميرالمومنين عليه السّلام نيز، كه از تبار قمر بنى هاشم است ، مرثيه ذيل را در سوگ جد خود سروده است :
انى لا زكر للعباس موقفه
بكربلا و هام القوم يختطف
يحمى الحسين و يحميه على ظما
و لا يولى و لا يثنى فيختلف
و لا ارى مشهدا يوما كمشهده
مع الحسين عليه الفضل و الشرف
اكرم به مشهد ابانت فضيلته
و ما اضاع له افعاله خلف
و چه زيبا سروده است شاعر بزرگ اهل بيت عليهم السّلام مرحوم سيد جعفر حلى ره در مدح حضرت ابوالفضل العباس عليه السّلام :
وقع العذاب على جيوش اميه
من باسل هو فى الوقايع معلم
ما راعهم الا تقحم ضيغم
غير ان يعجم لفظه و يدمدم
عبست وجوه القوم خوف الموت
و العباس فيهم ضاحك متبسم
قلب اليمين على الشمال و غاص فى
الاوساط يحصد للرووس و يحطم
بطل تورث من ابيه شجاعه
فيها انوف بنى الضلاله ترغم
حامى الظعينه اين منه ربيعه
ام اين من عليا ابيه مكدم
فى كفه اليسرى السقا يقله
و بكفه اليمنى الحسام المخذم
حسمت يديه المرهقات و انه
و حسامه من حدهن لاحسم
فغدا يهم بان يصول فلم يطق
كالليث اذا اظفاره تتقلم
امن الردى من كان يحذر بطشه
امن البغات اذا اصيب القشعم
و هوى بجنب العلقمى فلينه
للشاربين به يدان العلقم
كميت شاعر چه خوش سروده است :
و ابوالفضل ان ذكر هم الحلو
شفاء النفوس من اسقام
قتل الادعياء اذقتلوه
اكرم الشاربين صوب الغمام
يعنى : و ابوالفضل (يكى از جوانمردان بود) كه ياد شيرين آنها شفاى درد هر دردمندى است .
آن كه زنازادگان را كشت در آن هنگامى كه او را كشتند، و بزرگوارترين كسى كه از آب باران آشاميد. شاعرى ديگر درباره عباس بن على عليه السّلام چنين سروده است :
احق الناس ان يبكى عليه
فتى ابكى الحسين بكربلا
اخوه و ابن والده على
ابوالفضل المضرج بالدماء
و من واساه لا يثنيه شى
و جادله على عطش بماء
يعنى : شايسته ترين كسى كه سزاوار است مردم بر او بگريند آن جوانى است كه (شهادتش ) حسين عليه السّلام را در كربلا به گريه انداخت . يعنى برادر و فرزند پدرش على عليه السّلام كه همان ابوالفضل بود و به خون آغشته گشت . و كسى كه با او مواسات كرد و چيزى نتوانست جلوگير او (در اين مواسات ) گردد، و با اينكه خود تشنه آب بود، (آب نخورد و) به آن حضرت كرم كرد.
به دريا پا نهاد و تشنه برگشت
ام البنين مضطر نالد چو مرغ بى پر
گويد به ديده تر، ديگر پسر ندارم
زنها! مرا نگوييد ام البنين از اين پس
من ام بى بنينم ، ديگر پسر ندارم
مرا ام البنين ديگر مخوانيد
به آه وناله ام يارى نماييد
بنالم بهر عباسم شب و روز
شده آهم به جانم آتش افروز
به دشت كربلا آن مه جبينم
شنيدم بود سقاى حسينم
به دريا پا نهاد و تشنه برگشت
حسينش تشنه بود، از آب لب بست
گذشت از آب و كسب آبرو كرد
به سوى خيمه ها با آب رو كرد
ز نخلستان چو بر سوى خيم شد
به دست اشقيا دستش قلم شد
.


%%%%%%%%%%%%%%%%%%


رباب همسر امام حسين عليه السّلام


ابوالفرج از عوف بن خارجه نقل كرده است كه : نزد عمر بن الخطاب بودم كه مردى پيش او آمد و سلام كرد. عمر، نام او را پرسيد
گفت : مردى نصرانى هستم و نام من امرء القيس است ، آمده ام تا اسلام اختيار كنم و آداب را بدانم
اسلام را بر او عرضه كردند و مسلمان شد و امارت قبيله قضاعه را - كه در شام بودند - به او پيشنهاد كردند، پذيرفت .
چون او از نزد عمر بيرون آمد حضرت اميرالمومنين عليه السّلام او را ملاقات كرد و حسن و حسين عليه السّلام همراه پدر بودند. حضرت به او فرمود: من على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا و داماد اويم ، و اينان فرزندان منند كه مادرشان فاطمه دختر رسول خداست ، ما را به پيوند با تو رغبت است .
امرء القيس گفت : يا على ! دخترى دارم به نام محياه او را به عقد تو در آوردم ، و دختر ديگرم سلمى را به فرزندت حسن و سومين دخترم را به نام رباب به حسين دادم .
صاحب كتاب اغانى مى گويد: آن روز به شب نرسيد كه اميرالمومنين عليه السّلام رباب دختر امرء القيس را براى فرزندش حسين عقد فرمود. رباب از حسين عليه السّلام دو فرزند آورد به نامهاى عبدالله و سكينه . هشام بن سائب كلبى مى گويد كه : رباب از زنان برگزيده بود و پدر او امرء القيس از اشراف و خانواده هاى بزرگ عرب بشمار مى رفت و رباب در نزد امام حسين عليه السّلام منزلتى بسزا داشت و همواره نظر عنايت امام حسين عليه السّلام به او معطوف بود، و اين اشعار را امام حسين عليه السّلام درباره او و فرزندش سكينه انشاء فرمود:
لعمرك اننى لاحب دارا
تكون بها سكينه و الرباب
احبهما و ابذل جل مالى
و ليس لعاتب عندى عتاب
به جان تو سوگند كه من دوست دارم خانه اى را كه در آن سكينه و رباب باشد، آن دو را دوست مى دارم و مالم را بذل مى كنم ، و عتاب كننده را نزد من حق عتاب نيست
روايت شده است كه : بعد از شهادت امام حسين عليه السّلام ، رباب تا زنده بود، پيوسته مى ناليد و مى گريست .
ابن اثير مى گويد: رباب هم با قافله اسيران به شام رفت و چون به مدينه بازگشت اشراف قريش او را به همسرى طلبيدند، رباب گفت : من هرگز پس ‍ از رسول خدا كه همسر فرزندش بودم ، همسر فرزند ديگرى نخواهم شد، و تا يك سال همچنان مى گريست و از زير آسمان به پناه هيچ سقفى نرفت تا از فرط اندوه ، جان سپرد!
و بعضى گفته اند: حضرت رباب يك سال در كنار قبر امام حسين عليه السّلام ماند، آنگاه به مدينه مراجعت نمود و از شدت اندوه در گذشت . و اين اشعار را در مرثيه امام حسين عليه السّلام سروده بود:
ان الذى كان نورا يستضاءبه
بكربلا قتيل غير مدفون
سبط النبى جزاك الله صالحه
عنا و جنبت خسران الموازين
قد كنت لى جبلا صعبا الوذ به
و كنت تصحبنا بالرحم و الدين
من لليتامى و من للسائلين و من
يعنى و ياوى اليه كل مسكين
و الله لا ابتغى صهرا بصهركم
حتى اغيب بين الرمل و الطين

 

%%%%%%%%%%%%%%%%%%



:: موضوعات مرتبط: ملاقات حضرت امّ البنین(س) با بشیر , ,
:: برچسب‌ها: ملاقات حضرت امّ البنین(س) با بشیر ,

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آپلود عکس و فایل رایگان و دائمیdiv>
به وبلاگ سفیر3ساله خوش آمدیداز بازدیدتان ممنون.
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمیa>
آپلود عکس و فایل رایگان و دائمی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سفیرسه ساله و آدرس safire3sale.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1400
بازدید دیروز : 1445
بازدید هفته : 2849
بازدید ماه : 2845
بازدید کل : 60381
تعداد مطالب : 109
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


”مشاهده

RSS

Powered By
loxblog.Com